هنر مدرن

با تداوم نظارت‌های ضعیف بر برخی تولیدات سینمایی و تغییر مفاهیم بنیادین در جامعه، سینمای ایران در معرض یک بحران هویتی قرار گرفته است. این گزارش به بررسی چگونگی تبدیل ضدارزش‌ها به ارزش در پرده نقره‌ای، تضاد مدرنیته وارداتی با اخلاق اجتماعی اسلامی و ضرورت بازتعریف هنر در بستر جهان‌بینی دینی می‌پردازد.

به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ نظارت وزارت فرهنگ‌وارشاداسلامی بر برخی تولیدات سینمایی ضعیف و خارج از حیطۀ پذیرش، و تغییر مفهوم‌ها و به‌تبع، وقوع دگرگونی در هویت ذهنی و فرهنگی جامعه و تبدیل برخی ضدارزش‌ها به ارزش در سینمای ایران خسارت‌بار و باعث تأسف است. واقعیت تغییر مفاهیم اجتماعی در حالی به‌وقوع‌پیوسته‌است که علمای اخلاق و حتی برخی اندیشمندان خارج این حوزه، ارتباط و درهم‌تنیدگی اخلاق و هنر را به‌عنوان واقعیتی کتمان‌ناپذیر مطرح نموده‎اند، و حتی چنین اظهارداشته‌اند که هنر بدون اخلاق عنصری ضعیف و برهم‌زنندۀ مبانی اجتماعی، یا به‌تعبیری، لگام‌گسیخته و سست‌بنیاد است. اساساً، هنری که صرفاً مفهوم هنر مدرن را یدک‌می‌کشد، در زیبایی ظاهری صرف خلاصه می‎گردد و بعضاً حتی به سقوط اخلاقی مخاطب منجر می‏شود، واقعیتی که در سینما که اصالتاً پدیده‌ای مبتنی بر مدرنیته است، و علیرغم تلاشهای بسیار از جانب بسیاری سینماگران و حتی مدیران، هنوز نتوانسته با اصول فرهنگی و اخلاقی جامعۀ اسلامی ایران سنخیت تامّ بیابد، گهگاه آشکار یا نهان دیده‌می‌شود؛ و این هنر در گوشه‌وکنار، گاه از اصالت هنر خود به بهانه‌های مختلف فرومی‌افتد و مروج مفاهیم و مظاهر فرهنگی خارج از حیطۀ اخلاق و جهان‌بینی اسلامی می‌گردد.
در این راستا، آن‌چه که ضرورت‌دارد، تبیین اخلاق اجتماعی اسلامی است، حقیقتی که خود مبتنی بر جهان¬بینی اسلامی و البته شکل‌دهنده و قوام‌بخش جامعۀ اسلامی است؛ واقعیتی که می‌توان آن را چنین اظهارکرد که در چهارچوب آموزه¬های دین اسلام، تمدّن جامعۀ انسانی در آیینۀ تدیّن او ظهوردارد و نمودی از این تدیّن اخلاق است؛ و این نقطۀ افتراق تمدّن اسلامی و مدرنیته است.
اصولاً مدرنیته در جوامع غیرغربی این روزگار ازجمله جوامع اسلامی، امری وارداتی است و البته تا زمانی که این جوامع به آن نظر¬بدارند و در شرایطی که البته در مراحل استغراق در آن هستند، در صدد بهره¬برداری از آرایه¬های آن می‌باشند، همچنان پدیده¬ا¬ی خارجی و وارداتی خواهدبود و ازاین‌¬رو، اندیشه‌ای بومی و اسلامی در پس آن نیست و به¬همین¬خاطر در این جوامع هرگز نهادینه ‌نمی¬گردد. به-تعبیری، مدرنیته و نمودهای کلانش در جوامع اسلامی همواره وارداتی می¬باشند و صرفاً درصورت تبیین خطّ‌سیرهای انسانی و اجتماعی سازگار با اسلام است که ریشۀ خود را در این جوامع می¬یابند، و در این صورت است که بر آن بنیاد می‌توانند عاملی برای بهسازی یا به-تعبیری، رشد اجزاء هویتی این جوامع، ازجمله اخلاق اجتماعی قرارگیرند؛ و اگر چنین تلاشی به‌وقوع‌نپیوندد و به‌نتیجه‌نرسد، به¬دلیل مبنای متضاد با جامعۀ اصیل اسلامی که بنیاد آن بر اسلام و جهان¬بینی اسلامی می¬باشد، انحراف بزرگی را در جامعۀ اسلامی و همه مبانی بنیادینش ازجمله اخلاق اسلامی پدیدمی¬آورند.
مدرنیته بـا اصالت‌نهادن بر ویژگی محوریش که سرمایه¬داری مدرن و سازمانها و نهادها و ساختارهای متعدد مبتنی بر آن می‌باشد، انسان را دچار خلاء اخلاقی و ارزشی کرده¬است و در پی این واقعه، دستاوردهای انسان در این دنیا یا به¬تعبیری، محصولات مدرنیته ازجمله هنر مدرن هم اصلی هویتی صرفاً مبتنی بر مادّیگرایی و تهی از هرگونه ارزش انسانی و معنوی شده¬اند؛ و این خود باعث می¬گردد که هر پدیده¬ای همچون همین هنرهای مدرن همچون سینمای خالی از اندیشۀ اسلامی و مبتنی بر بنیاد جهان بینی مدرنیته از آموزه¬های اسلامی تهی باشد و به¬این¬ترتیب، هیچ¬گونه همبستگی یا حتی ارتباطی با اسلام و نمادها و نمودهایش، ازجمله اخلاق اجتماعی اسلامی ندارد؛ و این آغاز بحران هویتی و اجتماعی جوامع اسلامی در روزگار مدرنیته می‌گردد، بحرانی که گرچه ممکن است در برخی اذهان شیفتۀ غرب مدرن واقعیتی برای گذار دورۀ پیشرفت به‌شمارآید، اصالتاً بحرانی است که تا زمان تحول در تصمیم‌گیری‌های کلان فرهنگی و اجتماعی جاری در آرایه‌های فرهنگی جامعه ازجمله هنر، فروکش‌نمی‌کند و در مسیر خود پیش‌می‌رود و جامعه را روزبه‌روز و حتی لحظه‌به‌لحظه در خود فرومی‌برد.
اما آن¬چه که داعیان و مدعیان مدرنیته بر آن بسیار پای‌می‌فشرند و بر آن تملک احساس‌می‌کنند، آزادی و خردگرائی است. اینان با تعریف واماندگی یا عقب‌ماندگی برای سنت، مدعی ‌اند که انسان سنتی در زنجیرهای گوناگونی از باورهای سنتی چنان گرفتار ‌است که هیچ راهی را برای بروز استعدادهایش در زمینه‌های مختلف، ازجمله هنر ندارد و چنان در چارچوب دستورهایی خشک و صلب رفتارمی‌کند که گوئی عقل او و توانایی‌های آن در تأثیر بر نقش‌آفرینیش به‌عنوان یک انسان هنرمند یا فعال در هر زمینۀ دیگر به هیچ انگاشته‌شده‌است. اما باید گفت دلسوزی این مدعیان اصالتاً مجرایی برای حاکمیت باورها و ارزشهای موردنظر خود بر همه جوامع بوده و همچنان می‌باشد. اینان با همین دو شعار ظاهری آزادی و خردگرائی که خود هم اصولاً اعتقادی به آنها نداشته‌اند و ندارند، به¬واقع خرد و آزادی همه جوامع را به هیچ انگاشته¬اند و با بهره¬گیری از حربه¬های گوناگون چون سازمانهای بین المللی سعی در تثبیت حاکمیت خود بر جوامع دیگر داشته¬اند و همچنان دارند؛ و چنین است که مثلاً در حوزۀ هنر، به‌دلیل تسلط حدود صدسالۀ هنر با مفهوم غربی در این حوزه، هنر جوامع غیرغربی، ازجمله جوامع اسلامی را در دوره‌ای کاملاً ساقط کردند و از مفهومی که برای زندگی انسان تبیین‌کردند تهی‌نمایاندند، و هنر مدرن را جایگزین آن کردند؛ هنری که از دین و همه ارکان و نمودهای شکل‌گرفته بر بنیاد این اصل هویتی این جوامع ازجمله اخلاق فردی و اجتماعی بویی‌نبرده‌است، و حتی در مسیر تخریب آن قرارمی‌گرفته‌است.
از مبانی فرهنگی و اجتماعی هر جامعه می¬توان به اخلاق جاری در آن جامعه اشاره¬کرد، و در این مورد چنین اظهارداشت که اصولاً جایگاه و اهمیت اخلاق در زندگی اجتماعی چنان است که بدون پشتوانۀ اخلاق حتی قوانین و مقررات که خود چهارچوب جوامع می¬باشند، علیرغم هرگونه پشتوانۀ کیفری، ضمانت اجرایی قطعی ندارند و اخلاق است که بهترین و محکم¬ترینِ ضامن¬های اجرای قوانین و مقررات است، و از همین رو است که در جوامع غربی مدرن که متأسفانه در بستر ناآگاهی، قبلۀ آمال گروهی از اهالی جامعۀ ما و جوامع دیگر اسلامی می‌باشند، خروج از حیطۀ قوانین از نظر دور نیست؛ و از همین ¬رو است که ارتقاء اخلاقی جوامع بشری همواره مهم¬ترینِ هدف¬های رسالت پیامبران بوده¬است و مباحث اخلاقی مهم¬ترینِ آموزه¬های ایشان به¬شمار¬می¬روند و اساساً بدون اخلاق، دین مفهوم اصیل خود را ازدست¬می¬دهد و دنیای انسانها نیز هرگز به¬سامان¬نمی¬رسد؛ چراکه دین بنیان اخلاق قرارمی‌گیرد و اخلاق پایۀ شکل‌گیری قوانین می‌گردد.
اصولاً باید چنین اظهارداشت که اخلاق فرد مسلمان بر مبنای آموزه¬های سنتی اسلامی، اخلاق متکی بر مذهب است؛ به¬گونه¬ای¬که عقاید مذهبی و اعتقاد به پاداش و کیفرهای روز بازپسین پشتوانۀ اصول اخلاقی هستند و بر این مبنا اخلاق مجموعه¬ای از آموزه-هایی است که اسلام آن را برگزیده و به انسان ارائه¬داده¬است؛ اما اخلاق مدرن غربی اخلاق انتفاعی مادّی است که اصول و روح تعلیمات چنین مکتب اخلاقی نوعی استثمار مؤدبانه است، که اصولاً همان مبنای تمدن غربی است؛ به این مفهوم که همه چیز و همه کس و حتی پایبندی به قواعد اخلاق و رعایت آداب و احترام به دیگران در این تمدن صرفاً حربه¬هایی برای انتفاع شخصی اند، انتفاعی که گاهی حتی با ابتناء بر نسبی‌گرایی، می‌توان از آن چشم‌پوشید؛ و دقت در شرایط فرهنگ، هنر و رفتارها و روابط اجتماعی آن جوامع، فارغ از هرگونه جهت‌گیری، این نکته را تأییدمی‌کند.
این تفاوت بنیادین مفهوم اخلاق در تمدن اسلامی و تمدن غرب، همچون سایر تفاوتها و دوگانگی¬¬ها، از تفاوت بنیادین جهان¬بینی این دو تمدن منشأ¬گرفته¬است. ازاین¬رو، برای ارائۀ تعریفی جامع و مانع از اخلاق در تمدن اسلامی، باید به جهان¬بینی و البته ایدئولوژی حاکم بر این تمدن پرداخت، تا ازاین¬رهگذر، ضمن کشف هنجارهای حاکم بر جامعۀ اسلامی، بتوانیم مفهوم اخلاق فردی اسلامی را به مفهوم اخلاق اجتماعی اسلامی و اجزاء و نمودهای آن همچون هنر گسترش¬دهیم.
اما برخی بر این باورند که اخلاق و هنر دو مفهوم مستقل اند و نمی‎توان میان آن‌ها ارتباطی قائل شد، به این معنا که ماهیت هنر ایجاب می‏کند که رها باشد و تقیدی به رعایت اصول اخلاقی آن را دربرنگیرد، و اصلاً ضرورتی ندارد که محتوای هنر مورد تدقیق و بررسی از منظر اخلاق قرار گیرد؛ چراکه اصل تأثیر آن بر مخاطب را نمی‎توان اثبات‌کرد و در صورتی که این‌ قبیل محدودیت‎ها بر هنر تحمیل‌گردند، از این پدیده استفادۀ ابزاری صورت‌گرفته و مانع بروز و ظهور استعدادها و ذوق هنری هنرمندان می‏گردد. این گروه افرادی فرورفته در مدرنیته و قائل به دیدمان هنر برای هنر می‌باشند. اینان در زیر لوای همه‌پسند آزادی، مدعی اند که هنر خودبسنده است و لازم نیست که در خدمت هیچ‌گونه هدف ضمنی چون اخلاق یا دین باشد؛ اینان اظهارمی‌دارند که هنر ارزش ذاتی و اصالی دارد و نمی‌توان و اساساً نباید آن را در خدمت تحقق اهداف بیرون از هنر ظاهری قرارداد، و این بستر ناآگاهی ایشان است؛ چراکه هیچ‌گونه هنری را نمی‎توان فارغ از هدفی کلان تصورکرد؛ چراکه در ورای هر صورت و تجلی ظاهری، اندیشه‎ای نهفته‌است، اندیشه‌ای که این نگره آن را به پوچ‌گرایی می‌رساند، و نگرۀ دین‌مداری، آن را در مسیر طیّ مدارج ترقی و کمال قرارمی‌دهد.
باری باید توجه‌داشت که اسلام دینی است جامع با برنامه¬های متنوع اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و اخلاقی که در ضمن پی-ریزی نهضتی همه¬جانبه در زندگی انسان، مکتبی اصیل و ارزنده و اصولی و کاملاً نوین و خلّاق و سازنده را به¬وجودآورده و در این فرایندی که در زندگی انسان پیاده‌می‌کند، اجزائی چون اخلاق و هنر حلقه‌های زنجیری اند که درهم‌تنیده‌شده‌اند، و اساساً اخلاق به¬دلیل جایگاه و اهمیت آن در سایر شؤون زندگی، در کلیت جریان‌های قرارگیرنده در بستر زندگی جاری در این دین، چنان اهمیتی دارد که حتی عمل¬کردن به قوانین و مقررات اجتماعی و ایفای نقش در هر حوزه¬ای از حوزه¬های زندگی فرد مسلمان نیز بدون پشتوانۀ اخلاق ممکن نیست؛ حوزه‌هایی که یکی از آنها که نمود کلانی هم می‌تواند بدارد، هنر است/ برگرفته از نوشته های رضا قسیمی

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 4 =

آخرین‌ها